loading...
نوشتم تا بدانی دیگر تنها نیستی
دوست سونیا بازدید : 10 چهارشنبه 15 آبان 1392 نظرات (0)


 

 اگـه هـمـزمـان عـاشـق دو نـفـر هـستــی !!!


 دومــی رو انـتـخــاب کــن !!!


 چــون اگــه واقــعــا عــاشــق اولـی بــودی ...


 هــرگــز گــرفــتـــار عــشـــق دومــی نــمــیشــدی.

 

 

 

 

 

 

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شدو برمی گشت
پرسیدند :چه می کنی ؟
پاسخ داد
در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ...
گفتند :
حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است
و این آب فایده ای ندارد
گفت :
شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،
اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
زمانی که عشقت............... در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم :
هر آنچه از من بر می آمد


 

یک دوست وفادار تجسم حقیقی از جنس آسمانی هاست.اگه پبداش کردید قدرش را بدانید.

 

 

 

 

 

یه وقتایی یه کسایی میان تو زندگیت ..

که وقتی به پشت سرت نگاه می کنی..

تعجب می کنی که چجوری..!!

تا قبل از اومدن اونا زندگی می کردی..!

 

 

میگویند... به زنـان نباید بال و پر داد.....میپرد!

اما زنان فقط پرواز های عاشقانه را دوست دارند...!( بی دلیل نمیپرند)
میگویند... به زن نگویید دوستت دارم....خودش را میگیرد!!!

اما زنان (فقط)..دستان عشقشان را میگیرند و میگویند دوستشان دارند!
میگویند... نباید به زنــان توجــه زیاد کرد.. خودشان را گم میکنند.

اما زنان وقتی گم میشوند....که عشقشان.....بی توجهی کند

 

 

 

تمام سپاس من از ان کسی که

به من نیازی نداشت اما فراموشم نکرد

 

 

 

میدونی قشنگیه این زندگی به چیه ؟

به اینکه وقتی تو سرگرم لحظه های خودتی

یکی تو لحظه هاش داره واسه قشنگیه لحظه های تو دعا میکنه

 

 

 

هر وقت خواستی از کسی جدا شی یادت باشه بهترین راه اینه

که بهش بگی برای همیشه خداحافظ

شاید ناراحت شه و قلبش بشکنه اما بهتر از اینه که

منتظر بمونه

 


اگر کسي ترا آنطور که ميخواهي دوست ندارد، به اين معني نيست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

 

 

من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها
یک عالم گله و خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم

 

 

 

 

دنيا را بد ساخته اند ...

کسي را که دوست داري ، تو را دوست نمي دارد ...

کسي که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمي داري ...

اما کسي که تو دوستش داري و او هم تو را دوست دارد ...

به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسند ...

و اين رنج است ...

 

 

 

لو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمی ده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :

اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود

بلند بلند گریه کرد وگفت:

خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...

چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه

 فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.

مگه ما باهم دوست نیستیم؟

پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟

خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:

آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه...

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند

 تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.

 

 

 


چینی نازک تنهایی من

اری تو راست می گویی اسمان مال من است،پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال من است

اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است.

من نمی دانم که چرا این مردم،دانه های دلشان پیر است.

صبر کن ای سهراب،قایقت جا دارد؟

من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم...

به سراغ من اگر می ایید تندو اهسته چه فرقی دارد ،تو به هر جور دلت خواست بیا..

مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد.

مثل مرمر شده است،چینی نازک تنهایی من.......

 

 

 

 

 



 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 18
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 128